یکی بود یکی نبود
همونکه دلیل دلتنگیام بود
همونکه قصه ی مرگمو سرود
حالا دیگه نبود
.........
دیروز غروب
که دلم برات تنگ شده بود
مثل همه ی روزا
با همه ولی تنها
تو همون شهر غریب
میون ِ آدمای جورواجور خاک ِکویر
تو یه پیاده رو عریض
صدای کلاغ و بوق ماشین
تِق تق اره ی نجار
توبا من نبودی !!!
هوا تب کرده بود
چه بهار ِ خفه ای !!!
ترسیدم انگار
همش تکرار ، تکرار ِحرف و حرف
عروسک ِ کهنه ، پاره ؟
سجاده میخری ؟
یک شاخه رُز ببر !!!
یک سیب ِ سرخ
یک خوشه انتظار ...
یادش بخیر
گذشت ....
دیروزغروب
وقتی تو رویاهام تنها بودم
زیر لب
میدونی کدوم شعرو میخوندم ؟؟
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم ....
م اشک دلتنگی
رفتن تو واسه دل من یه سوال بی جوابه....
سلام.
خیلی قشنگ بود مثل همیشه با احساس ناب و پاک نوشته شده بود آفرین به تو و قلم شیوایی که داری.موفق و پیروز باشی و هیچوقت دل مهربونت تنگ نشه و نگیره انشاالله.
اللهم عجل لولیک الفرج
حق نگهدارت
سلام
متن بسیار زیبایی بو د.
به کلبه من هم سری بزن.و اگر دوست داشتی منو جزء پیوندات بگذار.
عالی بود ولی به دنیا باید با یه دید دیگه هم نگاه کرد درسته موفق باشی
سلام خیلی قشنگه هم متنات هم اهنگت موفق باشی
عالی بود شعر اینجوری باشه بهتر
بی تومهتاب شبی ازکوچه گذشتم
فکرنکن یادتوبودم کارنداشتم ول میگشتم
فقط میتونم بگم عالی بود